به گزارش شهرآرانیوز، بازندهها عموما شخصیتهای جذابی برای روایت روی پرده سینما نیستند چرا که وجوه قهرمانانه و کنشمند نداشته و نویسنده فیلمنامه برای همراه کردن تماشاگر با آن، کار سختی پیش روی خود دارد. اما این همه ماجرا نبوده و گاه با فیلمسازانی مواجه میشویم که با تکیه بر ویژگی بازنده بودن، قهرمان خود را خلق کرده و براساس آن قصه خود را پیش میبرند.
حتی نمونههای درخشانی از آن را میتوان در تاریخ سینما پیدا کرد که یکی از شاخصترینشان فیلم سینمایی (لیتل میسسان شاین) ساخته مشترک جاناتان دیتون و لری فاریس و براساس نمایشنامهای از مایکل آرندت است که در آن ریچارد پدر خانواده به عنوان شخصیت محوری فیلم، مرد میانسال بازندهای به حساب میآید. این قبیل آثار در سینمای ایران نیز اندک نمونههایی دارد که یکی از آنها فیلم بی سروصدا ساخته مجیدرضا مصطفوی است. فیلمی که این روزها پس از اکران عمومی، روانه اکران آنلاین شده و از طریق پلتفرم فیلیمو به علاقمندان سینمای ایران عرضه شده است.
بی سروصدا با حمله ملخها به مزرعهای اطراف تهران آغاز شده که با آتش گرفتن آن به پایان میرسد؛ یک شروع جذاب و امیدوارکننده که به حضور دو شخصیت اصلی کار (سیامک و رفیع) در رستورانی محلی ختم میشود. آشنایی با شخصیتها نیز به شکلی مینیمال صورت گرفته و با ورود سیامک به خانه و مشاجرهای کوتاه با همسرش مژگان، کاملتر هم میشود. مژگان روی ساده دلی شوهرش دست گذاشته و سرکوفت میزند در حالی که به ظاهر این گونه به نظر نمیرسد. در این بین، کاشت اطلاعات ظریفی هم صورت گرفته که در یک سوم پایانی نقطه عطفی درخشانی را رقم میزند. رویابافی سیامک برای راه انداختن غذاخوری کوچکی در محلی دورافتاده، لایه دیگری به او بخشیده و هپروتی بودنش را یادآور میشود. شبیه به همان چیزی که جان اشتاین بک در کتاب موشها و آدمها با محوریت لنی و جرج خلق کرده و رویایی شیرین و دور و دراز را برای قهرمانهای خود خلق میکند.
کار جور کردن رفیع برای سیامک در طویله الاغهایی که مردی میانسال صاحب آن است، نقطه عطفی برای پرده نخست فیلمنامه به حساب میآید که قصه را وارد فاز تازهای میکند. همچنین به موازات قصه اصلی، داستانکی هم با محوریت سمیر پسر سیامک شکل گرفته که عشق نوجوانانهای به لیلا دلقک جوان سیرک محل دارد. داستانک جذاب و قدرتمندی که به خوبی به تنه اصلی فیلمنامه گره خورده و لحظات درخشانی دارد. نویسندگان بی سروصدا به خوبی از وجود یک سیرک قدیمی و در حال فروپاشی برای پیشبرد داستان خود بهره گرفته و با افزودن تیپ- شخصیتهای کار شدهای همچون: صاحب سیرک و مرد چاقواندازی که عاشق لیلا است، افت و خیز بیشتری به قصه خود میبخشند.
هر چه قصه جلوتر میرود، میبینیم که نه تنها سیامک یک بازنده است بلکه بقیه هم از رفیع تا مژگان نیز دستکمی از او ندارند؛ با این تفاوت که اولی یک گود لوزر بوده و بقیه بد لوزر هستند. برای درک کاملتر ماجرا میتوان به شغل مژگان به عنوان مخاطب فیک یکی از برنامههای تلویزیونی اشاره کرد که پیش از این هنرور سینما بوده و در هیچ یک از این دو هم موفق نیست. رفیع در قیاس با بقیه وجوه خاکستری بیشتری داشته و حتی از نسب سببیاش با سیامک هم سوء استفاده میکند. رابطه سمیر با لیلا هم باورپذیر از کاردرآمده و حضور او نیز بهانهای برای نمایش یک سیرک واقعی است. هر چند که ابهامهایی در پرده پایانی فیلم وجود دارد که میتواند ناشی از ممیزیهای اعمل شده باشد که اکران فیلم را به تعویق انداخته است.
تلخی حاکم بر فضای بی سروصدا بر خلاف بسیاری از ملودرامهای اجتماعی سالهای اخیر، از دل خود قصه بیرون آمده و تحمیل شده و زائد به نظر نمیرسد. فیلم به لحاظ کارگردانی نیز نسبت درستی با ذات سینما داشته و برای پرده نقرهای ساخته است؛ از همان سکانس حمله ملخها که به یک آتش سوزی آخرالزمانی منتهی میشود تا سکانسهای مربوط به سیرک و آدم هایش. مجیدرضا مصطفوی در چهارمین ساخته سینمایی خود، مسلطتر از قبل نشان داده و فیلمش دکوپاژ شسته رفتهای دارد. هر چند که در نیمه میانی، به لحاظ ریتم فرازونشیبهایی دارد که به یکدستی آن لطمه میزند.
بی سروصدا از آن دسته ملودرامهای جامعهمحوری است که کستینگ خوبی داشته و بازیگران متناسب نقشهایشان برگزیده شدهاند. به ویژه پیمان معادی که به خوبی در نقش سیامک جاافتاده و به باور تماشاگران خود مینشیند که البته گریم هم کمک شایانی به وی کرده است. همین طور مهران غفوریان که در سلسله نقشهای متفاوتاش در سالهای اخیر، در نقش رفیع درخشیده و پارتنر خوبی هم برای معادی به حساب میآید. البته نمیتوان از بازی درخشان فرشته حسینی در نقش لیلا هم به سادگی عبور کرد که به بهترین شکل با نقش جفت و جور شده و وجه عاشقانه فیلم را پررنگ کرده است.
بی سروصدا از آن دسته فیلمهایی است که بر خلاف اکران عمومی، در اکران آنلاین مخاطبان خود را پیدا کرده و بیش از پیش دیده خواهد شد.
منبع: فیلیمو شات